خلاصه داستان: نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزنی باشی؟
مردی که هنرپیشه است و پر از غرور…
اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟
اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور پزشکی دادن و اون تست هنرپیشگی بره برای ثابت کردن خودش به آریو برزنی که قلب شکونده حرفیه؟
قسمتی از رمان کفش قرمز
ﻧﮕﺎه دوﺧﺖ ﺑﻪ ﮔﺮوه فیلم برداری و ﺷﻮق ﭘﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﺮ ﻗﻠﺒﺶ از دﯾﺪن آن ﻣﺮد ﻣﻐﺮور و ﺟﺬاب ﮐﻪ ﻣﯽ داﻧﺴﺖ رسیدن به او اﮔﺮ ﻣﺤﺎل ﻧﺒﻮد اﻣﺎ در ﻫﺮﮔﺰﻫﺎ ﺟﻮﻻن ﻣﯽ داد.
اﻣﺎ دل ﺑﻮد و ﻋﺸﻖ و ﺧﻮاﺳﺘﻦ اﯾﻦ ﻫﺮﮔﺰ!
ﻧﺴﺘﺮن ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ دوﺳﺘﺶ ﺳﻘﻠﻤﻪ اﯾﯽ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﯾﺶ زد و ﮔﻔﺖ: ﻗﺮاره اﯾﻦ لوکیشن ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﺎﺷﻪ!