رمان کوزت pdf
رمان کوزت pdf نویسنده مهتاب.ر خلاصه شب بود و برف شدیدی میبارید. هوا اونقدر سرد بود که سرما از لباسای نازکم رد میشد و باعث میشد تنم مور مور بشه . وقتی اون ساعت منو برای آوردن آب به چشمه می فرستادن اون قدر میترسیدم که ضربان قلبم روی هزار میرفت. صدای زوزه ی گرگا وحشت زده ترم میکرد و اونقدر گریه میکردم تا به خونه میرسیدم. از در پشتی آشپزخونه وارد شدم و سطل آبی که بزور حمل میکردم رو کنار بشکه ی آب گذاشتم. با استین لباس نازکم عرق روی پیشونیم رو پاک کردم و دستم و روی قلبم ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.