دانلود رمان اسم من آلیاست جلد دوم
خلاصه رمان : آلیا: در بیشتر روزهای زندگیم به این سوال بزرگ که پنهان شدن پدر و مادرم هست فکر می کنم.
حتی چند وقتی است که قصد دارم برای پیدا کردن جواب همه سوال هایی که در سر دارم از این عمارت خارج شوم.
خیلی دلم می خواهد به دنبال حقیقت زندگیم بروم، من باید برای رسیدن به این هدف رضایت و اجازه آقای خان را بدست بیاورم…
در همین افکار بودم که یک دفعه خوردم به یک شخصی، داشتم می افتادم روی زمین که من را گرفت.
آن شخص یک پسر بود و…
قسمتی از داستان رمان اسم ...
دانلود رمان مانیا و سهند
خلاصهی رمان : سیگار خود را کشیدم و به زنی که مقابلم بود خیره شدم.
شخصی که مامان صدایش می کردم.
زنی که از هشت سالگیم دل خوشی ازش نداشتم، چشمم به نفر بعدیش خورد و نفرت درون چشمم بیشتر شد.
“پدر” فردی که لیاقت این کلمه را ندارد.
آدمی که کلمه برازنده اشو پیدا نمی کنم، آخرین جمله ای که گفت پیچید در گوشم…
“جای آدم های بی بند و بار در خانه من نیست، تو هم مثل مامانت برو بیرون”
قسمتی از داستان رمان مانیا و سهند
هنوز تو شُک جمله اش هستم!!
من؟ به من گفت بی بند و بار من که ...
دانلود رمان سلطان
خلاصهای از رمان : نفس که به همراه پدرش در عمارت بزرگ پاشا خدمت کار بود، با مرگ پدرش همه چیز در زندگیش تغییر می کند.
پاشا ازش می خواهد که زن دوم پسرش مهران بشود و او چاره ای ندارد جز قبول این شرط…
ولی همسر اول مهران نفس را متقاعد می کند که از عمارت فرار کند…
نفس شبانه به کمک زن مهران از امارت فرار می کند و به روستای رقیب می رود.
اما از شانس بد یا شاید هم خوبش، به دست افراد سلطان می افتد.
در این میان رازهای مگویی وجود دارد که نفس از آن ها بی خبر ...
دانلود رمان دختر شرور
خلاصه رمان : داستان رمان درباره یک دختر با خصوصیات اخلاقی و رفتاری بد می باشد.
شیطنت بیش از اندازه و اذیت کردن مردم باعث خوشحالی او می شود!
اما ناگهان همه چیز تغییر می کند و دختر عاشق می شود!
تصور کنید که همچین دختری عاشق بشود!…
قسمتی از داستان رمان دختر شرور
قیافه ام رو کج کردم و گفتم:
قیافش رو توروخدا! آخه بگو لامصب تو به این جذابی چرا انقدر…
سوگند در تایید حرف من گفت:
واقعا هم، حیفه به جان خودم، آخه ببین چه جذابه…
آدامسم رو باد کردم که سوگند چپ چپ نگاهم کرد! برگشتم سمتش و گفتم: ولی می دونی اصلا ازش ...
دانلود رمان حجله در خون
خلاصه رمان : رمان حجله در خون یادآور زمان ارباب های قدیم می باشد که چگونه بر هر چیزی با زور تسلط پیدا کرده و سو استفاده از پول و مقام خود می کردند.
شب عروسی هر شخصی برایش شبی پرخاطره است که به وصال معشوقش می رسد!
اما حیف که این وصال از ما دریغ شد…
با تنی که روح نداشت، عشق و روحش را در وجود یار دیرینش جا گذاشته بود.
پرپر شدن آتا در جلوی چشمانم را دیدم…
چه بد است وقتی می خواهی گلبرگ های عفتت را زیر پای عشقت پرپر کنی و نمی گذارند!…
قسمتی از داستان رمان ...
دانلود رمان افسون و سورن
خلاصه رمان : باران رنگ های آهنگین دارد، خورشید و بادبان های خیره کننده سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند.
در بندر آبی چشمانت، پنجره ای گشوده به دریا و پرنده هایی در دوردست به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده.
در بندر آبی چشمانت، برف در تابستان می آید.
کشتی هایی با بار فیروزه که دریا را در خود غرقه می سازند بی آنکه خود غرق شوند…
قسمتی از داستان رمان افسون و سورن
دستی کشیدم بر رویش و زیر لب زمزمه کردم…
– به نظرت چه کار کنم؟ کم آوردم آوین، دیگه نمی دونم چه کار کنم کمکم ...
دانلود رمان جانم میرود
خلاصهی رمان : مهیا به دلیل دوستی با نازنین وارد مسیری می شود که در شخصیت خودش و پدرِ جانبازش نیست.
با زخمی شدن شهاب پسر نظامی و مسجدی برای دفاع از مهیا و آشنایی با خانواده مهدوی زندگی مهیا دگرگون می شود…
قسمتی از داستان رمان جانم میرود
چهره خود را آرایش کرد و نگاه دوباره ای به تصویر خود در آیینه انداخت.
با احساس زیبایی چند برابر خود لبخندی زد، شال مشکی را سرش کرد و چتری هایش را مرتب کرد.
با شنیدن صدای در اتاق، خودش را برای یک بحث دوباره با مادرش آماده کرد.
زود کیفش را برداشت و به ...
دانلود رمان سفید یخی
خلاصهای از رمان : داستان رمان درباره یک دختر فاقد احساساته، یک دختر که بلد نیست بخندد و نمی داند عصبانیت چیست.
از غم، نگرانی، علاقه، اضطراب و دوست داشتن فقط نامشان را یاد گرفته…
این دختر در ماجرایی درگیر می شود.
ماجرایی که او را در مسیر کینه دیگران قرار می دهد.
انتقام گرفتن خوب نیست، اما شاید قربانی انتقام شدن بتواند او را به بلوغ عاطفی اش برساند.
شاید با محبت دیدن در لحظات تنهایی اش بتواند احساسات را درک کند…
قسمتی از داستان رمان سفید یخی
– دختر بابا خوشحال نیستی؟
– چیز مهمی پیش اومده که باید خوشحال باشم؟
– این همه تلاش ...
دانلود رمان هدیه اجباری
خلاصه رمان : مبینا دختری مهربان و خوش قلب، در حوالی پیچ و خم زندگیاش ناگهان خود را در درهی عمیقی از روزگار می بیند.
او باید با مرگ دستو پنجه نرم کند و تنها یک راه برای فرار از این مهلکه برایش باقی مانده است…
قسمتی از داستان رمان هدیه اجباری
باز هم همون درد شدیدی که هرشب سراغم میاومد، از خواب بیخوابم کرد.
از روی تخت پایین اومدم و دستم رو بر روی شکمم فشار دادم.
از درد چشمهام رو به هم فشار دادم و لبم رو به دندان گرفتم.
بدون حرف و سروصدا از اتاق خارج شدم و به سمت آشپزخانه ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.