دانلود رمان آرامش حضور تو
خلاصه رمان : آرزو و امید قصد ازدواج دارند، اما متاسفانه جواب یک آزمایش همه چیز را خراب می کند…
امید با دختر خاله ی خود نامزد می کند و آرزو با دنیایی از تنهایی می ماند.
با ورود شخصیت غریبه ای به اسم امیرعلی به زندگی آرزو همه چیز تغییر می کند.
باید دید امیرعلی چگونه آرزوی تنها و ناامید را به زندگی بر می گرداند…
آیا این دو می توانند در کنار هم زوج خوشبختی شوند؟
در صورتی که آرزو هنوز هم به امید فکر می کند؟…
قسمتی از متن رمان آرامش حضور تو
نگاهم خیره به برگه ای بود که امیدمان ...
دانلود رمان سرنوشت لجباز
خلاصه رمان : داستان این رمان درباره ی دختری است که یک فکر اشتباه در سرش می آید و تصمیم به انتقامی بچگانه می گیرد، به همین دلیل زندگیه خودش را تباه می کند…
قسمتی از متن رمان سرنوشت لجباز
من. وای وای خسته شدم از حرف های تکراری مامان…
مامان. حالا حرف های من تکراری شده؟ آره؟
من. نه مامان من نمی خوام با شقایق ازدواج کنم چرا انقدر هر روز و هر شب میگی؟!
مامان. پسرم من خیر و صلاح تورو می خوام، آرزومه که خوشبخت شی…
من. مامان من با شقایق خوشبخت نمی شم.
مامان. مگه چه ایرادی داره مادر؟
من. مامان صدتا ...
دانلود رمان بگذار آمین دعایت باشم
خلاصه رمان : یادت باشد دلت که شکست سرت را بالا بگیری…
تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش، حواست جمع باشد فرد دل شکسته بسیار برنده و تیز است…
مبادا که دل و دست انسانی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی…
مبادا که فراموش کنی روزی شادی اش آرزویت بود…
صبور باش و ساکت، بغض خود را پنهان کن، رنجت را پنهان تر… (پایان خوش)
قسمتی از متن رمان بگذار آمین دعایت باشم
_امروز سه تا قرار دارین، دوتاش قبل از ناهاره که یکیش مربوط به پروژه شرکت تهام میشه و یکیش هم برای مذاکره با شرکت سهامیه، سومین قرارتون مربوط ...
دانلود رمان ماندانا
خلاصه ی رمان : داستان این رمان درباره دختری است که به معلم ادبیات شان که البته همسایه شان نیز هست علاقه مند می شود.
کاوه که پسری خشن و منظبت هست چندین بار در کلاس درس از خطاهای او می گذرد.
(کاری که هیچ وقت با دانش آموزان دیگر انجام نداده است یعنی گذشت)
آنها در رفت و آمدهای خانوادگی و آموزش درسی که با یکدیگر دارند، مینا به غلاقه ی پنهان او نسبت به خودش پی می برد…
ولی او (کاوه) وادار به پذیرش چیزی می شود که برای مینا یک ضربه ی وحشتناک است، و…
قسمتی از متن رمان ماندانا
هفته ای ...
دانلود رمان نقاب دار
خلاصه ای از رمان : داستان این رمان درمورد دو خواهر به نام صبا و صحرا می باشد.
این دو خواهر از سن نوجوانی به بعد سختی های فراوانی را از سر گذراندند، که همین سختی ها جسم، روح و قلب آنها را سرد و سنگی کرد.
پس از مدتی یک شخصی به خواهر کوچکتر علاقه مند می شود و…
قسمتی از متن رمان نقاب دار
“صحرا”
صبح با صدای مهین خانم بیدار شدم.
_خانم، خانم بیدار شید ساعت هفت شده، دیروز گفتید ساعت هفت بیدارتون کنم.
با شنیدن ساعت با شتاب بلند شدم، مهین خانم با ترس دو قدم رفت عقب، از دیدن چهره ...
دانلود رمان کور رنگی
قسمتی از متن رمان کور رنگی
ظرف یکبار مصرف نودل رو انداختم در سطل زباله، با دستمال خیلی آرام اطراف دهانم رو پاک کردم و از جایی که نشسته بودم بلند شدم!
از اتاق بیرون اومدم و بی توجه به منشی وارد آبدارخانه شدم.
لیوان بزرگ سرامیکی سفید مشکیم رو برداشتم و پودر کاپوچینو رو داخلش ریختم، عطر کاپوچینو باعث شد چشم هامو ببندم و نفس عمیقی بکشم!
وارد اتاق شدم و روی صندلی راحتیم رو به روی پنجره ی بزرگ اتاقم نشستم و به شهر دود گرفته خیره شدم…
صدای در و بعد از مکثی صدای منشی باعث شد چشم هامو ...
دانلود رمان اشتباه کردم
قسمتی از متن رمان اشتباه کردم
گذشته…
بیا درو باز کن می دونم که خانه ای باز کن این درو!
صداش اذیتم می کرد.
هرچی خودم رو به نشنیدن می زدم ولی نمی شد، آخه کدوم آدم عاقلی ساعت دو نصف شب میاد در خانه مردم!
به زور از کاناپه بلند شدم و داشتم می رفتم سمت در که پامو گذاشتم روی یک چیز، نگاه کردم دیدم یکی از لوازمم بود که دو هفته پیش گمش کرده بودم!
از رو زمین برداشتم و به سمت در رفتم.
هم چنان داشت زنگ می زد و چرت و پرت می گفت! با ضرب در رو باز کردم!
_چیه؟ ...
دانلود رمان نقاب ماه
خلاصه ای از رمان : شوکا در تلاش برای اتمام دوره پزشکی عمومی خود، در اولین مهمانی زندگی اش اسیر نقاب پوشی می شود که هر روز آرزوی مرگ را برای شوکا پر رنگ تر میکند…
اما داستان به این شکل باقی نمی ماند و…
قسمتی از متن رمان نقاب ماه
“زمان حال”
نگاهش میکرد، نگاهی متعجب!
نمی توانست حتی جمله ای کوتاه برای التیامش بگوید.
دستش را روی قفسه سینه پر دردش گذاشت و نفس های بریده بریده ای بیرون داد، دیگر توان نگریستن به صورت مهداد را نداشت!
از شدت درد چشم هایش را بست و در ذهن سیمای او را تجسم می ...
دانلود رمان بهار هامون
خلاصه رمان : هامون هدایت یک پسر کاملا بی مسئولیت و پولدار است.
ارثی که از اجدادش به تک پسر خاندان هامون هدایت رسیده است آنقدر زیاد می باشد که اگر هامون تا آخر عمرش بخورد و بخوابد بازهم تمامی ندارد…
همین پولداری، هامون رو بی مسئولیت کرده و اهل هر کاری…
او شاید در شناسنامه دینش اسلام باشد و مذهبش شیعه، اما در واقعیت…
هامون به هیچ چیزی اعتقاد ندارد…
پس از همچین انسانی هیچ چیزی بعید نیست…
اما یک دفعه چه اتفاقی می افتد که هامون به کلی تغییر می کند؟؟!!… قسمتی از متن رمان بهار هامون
روپوش سفیدم رو توی کمدم گذاشتم و ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.