دانلود رمان زیبای عرب
خلاصه رمان : امل که مادری ایرانی داشته و از زمان تولد در کویت زندگی کرده است پس از مرگ عمه اش در حالی که سال ها از مرگ پدر و مادرش یر اثر تصادف جاده ای می گذرد، تصمیم می گیرد که به نزد خانواده دایی اش برود.
با این که دایی اش فوت کرده ولی زن دایی و پسر دایی اش مسعود بسیار صمیمانه از او پذیرایی می کنند.
آنها سهم ارث مادرش را برای او حفظ کرده اند.
کم کم خواب های وحشتناک شبانه مربوط به تصادف، با محبت های مسعود و مادرش دور می شوند.
امل و مسعود ...
دانلود رمان سکوت بی پروا
خلاصه رمان : روزهای خوبی را می گذرانی می خندی، شادمانه به گردش می روی خوشحالی، همه چیز داری…
اما یک شب، بعد از روزهای خوبت، معشوقه ات دیگر دوستت نخواهد داشت…
و تو چقدر به یاد من که عاشقت بودم اشک می ریزی، چقدر حسرت می خوری، و چقدر دلت برای کسی که دوستت داشته باشد تنگ می شود!
یک چیز را می دانی؟
تازه می فهمم “معشوقه” بودن از “عاشق” بودن خیلی بهتر است…
و من معشوقه ای هستم که دیگر عاشقت نیست اما واژه به واژه ی عشق را عاشقی می کند…
قسمتی از متن رمان سکوت بی پروا
سه شبه ...
دانلود رمان سکوت عاشقی
خلاصه رمان : آتیه دختری که طبق سنت مجبور است با پسر عموی خود آراد ازدواج کند.
اما هر دو هیچ علاقه ای به یکدیگر ندارند.
ولی امیرعلی برادر بزرگ آراد بسیار زیاد آتیه را دوست دارد.
امیرعلی مجبور است بنا به دلایلی سکوت کند و حرفی از علاقه اش نسبت به نشان کرده ی برادرش نزند.
اما سکوتش را یک روزی می شکند که آن وقت…
قسمتی از متن رمان سکوت عاشقی
آراد: حاجی من چه جوری بگم نمی خوام بابا جان، نمی خوام با آتیه ازدواج کنم.
حاج صادق: نمی شه چند بار بگم رسم و رسومه، تو چرا نمی خوای بفهمی؟ این ...
دانلود رمان ساحل آرامش
خلاصه رمان : داستان این رمان درباره ی دختری است که در ابتدای نوجوانی با یک پسر نامناسب آشنا می شود.
اما از بخت و اقبال خوبی که دختر داشت اتفاقاتی رخ می دهد که باعث می شود سریع به اشتباه خود پی ببرد.
او سعی می کند اشتباه خود را جبران کند و سخت مشغول درس خواندن و ادامه ی تحصیل می شود…
قسمتی از متن رمان ساحل آرامش
پاهایم از فشار کفش ها درد می کرد.
همان طور که به روی صندلی نشسته بودم کفشم را در آوردم.
با هوا خوردن به پایم خود هم نفس عمیقی کشیدم.
مامان دست به زانویش گرفت ...
دانلود رمان عسل
خلاصه رمان : عسل، دختری هفده ساله است که بعد از سال ها تحمل مشکلات خانوادگی حالا باید شاهد جدایی و طلاق پدر و مادرش باشد و باید زندگی بدون مادر را تحمل کند…
قسمتی از متن رمان عسل
همیشه از زمانی که خیلی کوچک بودم دلم می خواست خاطرات روزانه ام را ثبت کنم.
اما هرگز در این کار مصمم نبودم، به گمانم این بار بتوانم این تصمیم را عملی سازم.
امروز روز اول مهر است و روز تولد من…
به راستی کسی جز من می داند که امروز هفده ساله می شوم!
پدر روی مبل لم داده و با چشمانی غمگین به مادرم ...
دانلود رمان لبخند خورشید
خلاصه رمان : مهتاب خبرنگار است، ولی عواطف بسیار زیاد و انسان دوستانه اش او را همیشه درگیر کمک به افراد نیازمند کرده است.
به همین دلیل برای کمک به زینب و فرزند خردسالش که به شدت مورد آزار و اذیت شوهرش قرار دارند، سیاوش با سماجت آریا زند که یک وکیل زبده ولی مخالف با زنان است را وادار می کند که از او دفاع کند و برای نجات زینب قرار می شود که…
قسمتی از متن رمان لبخند خورشید
_وای نه، نه… خاموش نشو، وااای… نه!
محکم کوبید روی فرمان و با حرص گفت:
_لگن بی خاصیت، همیشه سر بزنگاه قالم ...
دانلود رمان خط هشتم
خلاصه رمان : رمان خط هشتم بازگوی زندگی ها و حرف های ناگفته ی انسان هایی است که زاده ی روزهای جنگ نیستند… انسان هایی که نسل سوم لقب گرفته اند… انسان هایی شاید واقعی… و یا شاید غیر واقعی…
قسمتی از متن رمان خط هشتم
کلافه و سرگردان سوئیچم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون…
صدای خنده ی بابا و ونوس از طبقه ی پایین می اومد.
اون تا سایه ی منو دید، روسری روی سرش انداخت و گفت:
سلام حمزه خان… صبح به خیر… بفرمایید صبحانه…
بابا هم روزنامه شو جلوی صورتش گرفته بود و از بالای ورق هاش به من ...
دانلود رمان ویدیا
خلاصه رمان : داستان این رمان درباره ی دختری است که با یک خان زاده ازدواج می کند، اما در شب عروسی بنا به دلایلی خانواده ی داماد او را به یک زن نادرست متهم می کنند و…
قسمتی از متن رمان ویدیا
با صدای هل هله ی آدینه سر خدمتکار خانه، عصبی از خواب بیدار شدم.
از اتاق بیرون اومدم و از نرده های طبقه بالا آویزون شدم.
با صدای خواب آلود گفتم:
آدینه چه خبره اول صبحی بابا بذار بخوابم.
صدای مهربون آدینه بلند شد:
خواب چیه خانوم جان باید هل هله کنی.
از پله ها پایین رفتم.
باز چی شده؟ مامان اینا کجا هستن؟
آدینه سری ...
دانلود رمان شکیبا باش
خلاصه رمان : نمی دونم چی شد…
نفهمیدیم چرا زمین لرزید… قضا بود یا قدر…
ولی هر چیزی که بود زندگی من رو کامل ویران کرد و از من، یک آدم دیگر ساخت.
شکیبایی دیگر…
من دوباره از نو ساخته شدم، دوباره عاشق شدم، عشقی که در من طنین انداز تپش های قلب دیگری بود، کسی که ساده در میان سطور زندگیم رسوخ کرد.
کسی که من محو در چشم هایش شدم، چشم هایی که تمسخر می کرد تمام عاشقانه هایم را…
و من صبورانه به مانند اسمم، شکیبا وار برای او زندگی کردم…
قسمتی از متن رمان شکیبا باش
از کنارش گذشتم و راه افتادم ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.