رمان ردپای برف pdf
خلاصه رمان ردپای برف
بیان که اوضاع را مرتب دید قصد رفتن کرد اما عمودادیار مانعش شد. -مگه دیشب قرار نبود اگه چیمن برنگشت خبریدی زانیار بیاد پیشتون. با دستپاچگی سرش را پایین انداخت. -یه دیوار فاصله که بیشتر نیست. -از خالو حیدر شنیدم امروزم نمیان، هوا طوفانی شده اونایی که بارگیرشون نیومده موندن اون ور مرز که امشب دست پر برگردن. جوابی نداشت بدهد اما دادیار بعد از مکثی کوتاه ادامه داد. -یا با زانیار برو که پیشتون بمونه یا بمون من ميرم پي بچه ها وميارمشون اینجا. یه غریبه اومده که نمیدونیم چیکاره ست!
تا پلیس برسه ...
رمان رخنه pdf
قسمتی از داستان رمان رخنه
یک بار دیگه همچین زری بزنی من می دونم با تو…
از فشار دستم اشکم سرازیر شد و در واقع این فقط یه بهونه بود .
بی انصاف من دو هفتهس دخترمو ندیدم ! بزار حداقل شیرش برم ؛
دلم داره پر پر میشه . دستمال کاغذی از توی داشبورد بهم داد…
خب دیگه ! می دونی من از آبغوره بدم میاد هی فرت و فرت اشک نریز .
می دونست من همیشه از اشک برای رسیدن به اهدافم استفاده می کنم .
از پنجره به بیرون نگاه کرد . رخته…با این ابو قراضیه این ور و اون ور میری ...
رمان دنیای نا آرامpdf
خلاصهرمان دنیای نا آرامpdf
عاشقانهایی دیگر در راه است
دنیای ناآرام
مچ عشق بچهگیم و با خدمتکار بابام گرفتم!
من ناخواسته توی مسیری قرار گرفتم و
به کسی دلبستم که ممکن بود سره احساس احمقانه ی من جونش و از دست بده…
ولی من عاشق و دلباخته ی اون بودم و هیچ جوره نمیخواستم ازش دوری کنم!
#دنیای_نا_آرام داستانی بسیار متفاوت و جذاب…
عاشقانهایی جذاب و خواندنی از #مهدخت_مرادی…
دیگه طاقتم طاق شده ….دیگه تحمل این زندگی کوفتی خیلی سخت شده شاید سخت تر از همیشه …
کارهای بابا ، رفتار هاش ، حرکات اش ، همه و همه من و عذاب میده…
حتی نفس کشیدن تو خونه اش هم برام عذاب ...
رمان دلشوره pdf
خلاصه رمان دلشوره
صدای هق هقم توی حنجره م خفه میشه …
مچاله میشم … نفس نفس میزنم … صدای تیک تیکی که صدای ساعت نیست اذیتم می کنه …
نبض زدن شقیقه م دردم رو از سر درد بیشتر می کنه و پلک های سنگینم
با هر جون کندنی تکون می خورن … صدای فندکه !!
صدای فندکی که تو گوشم می پیچه و صدای جیغ زدنی که تو سرم می پیچه …
رمان دلشوره pdf
کاناپه ی راحتی تک نفره ی کنار تخت نشسته و سرش رو به کاناپه تکیه داده …
خیره به سقف به فکر رفته و سیگار مارکه لا به لای ...
رمان دلبر مجازی pdf
خلاصه رمان: تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ
بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی میگذره.
نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ..
حالا نتیجهی این روند زندگی چی میشه؟
داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟!اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟!
دو نفر بیشتر از همه توی سرنوشتش تاثیر دارن آیهان و مهراد..
یعنی این دوتا پسر جذاب قراره با زندگی تمنا چیکار کنن؟!
کجای بازی ایستادن؟ آیا شخصیت شیطونش باعث میشه راجبش فکر اشتباه کنن؟
اینجا دنیای مجازی است…دنیایی معکوسِ دنیای حقیقی…
همان جایی که ما پشت حصار سیم ها و خطوط ...
رمان خانوم معلم pdf
سریــع خودمو کنار کشیدم و به بچه ها گفتم ساکت باشن و خودم راه افتادم به طرف در.
در رو واکردم مادر پویان پشت بود… یه زن مسن و روستایی …
با دیدنم لبخندی زد که دندونای زرد رنگش افتاد بیرون.
_سلام خانوم معلم!
سرمو به معنی سلام تکون دادم که لبخند رو لبش پر رنگ تر شد
_پویان درسش خوبه؟!
باخودم زمزمه کردم : درسش که نه..
_خوبه!
سری تکون داد : میتونم با خودم ببرمش!
نه من باهاش کار داشتم نمیتونستم بذارم بره!
_یکم درس داره اگه اشکال نداره بذارید مثله هر روز برگرده
چشمی گفت و رفت بیرون…
رو به بچه ها گفتم می تونند برن ...
رمان به طعم تمشک pdf
تارا یه نوجون ۲۰ ساله ست. سال آخر فوق دیپلم گرافیک.
یه دختر لکنتی و خجالتی ست. سه ساله پدرش رو از دست داده و عمو بزرگش اونا رو حمایت کرده.
پسرعموی تارا کیارش مردی ۴۰ساله با بچه ای سه ساله به ایران میاد
و عموی تارا خواستار ازدواج این دوتاست،
کیارش به دلایلی از زنش جدا شده و با دیدن تارا….
خلاصه رمان به طعم تمشک
کیارش … سوفیا … ایران … من!
الان ما چطور مرتبط شدیم؟ من با پسر عمو ۴۰ سالم آشنا بشم!
که ازدواج کنم !؟ کسی که بچه داره! زن طلاق داده؟!
چرا دقيقا من مورد خوبی بودم برا ...
رمان بن بست مهربانی pdf
محمد پلیسی است بعد از فوت همسرش که به خاطر نگهداری فرزندش مجبور است
با خانواده ای خود زندگی کند،
آنها به یک خانه ی بزرگتر در یک کوچه ی بن بست نقل مکان می کنند
، که محمد عاشق همسایه ی معلمش ( آرمیتا ) می شود …
خلاصه رمان بن بست مهربانی
با نزدیک شدن صدای آژیر آمبولانس،
دخترجوان به سرافتاده بر زمینی که دورش را دایره ای خونین
که هرلحظه شعاعش بزرگ و بزرگ تر می شود، می شود،
را ببیند! آرمیتا با دیدن چهره غرق در خون مردجوان،
آخرین توانش را از دست داد و بر زمین افتاد…. جمعه ...
رمان برمن بتاب pdf
چکیده رمان بر من بتاب:
دختر داستان خورشید
، به خاطر قرار گرفتن در زمان و مکانی اشتباه…
خورشید و غیاث با هم دوست معمولی هستند!
اما خانواده دختر خیلی سخت گیرند و خورشید بدون اطلاع خانواده اش
به غیاث که قبلا در زندگیش شکست عشقی را تجربه کرده نزدیک میشود،
اما یک روز خانواده هایشان آنها را دوشادوش هم میبینند
و خورشید را باجبار به عقد غیاث در می آوردند…
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.