رمان عمارت مرموز pdf
دختر رمان ما ،دختری از تبار وبی چارگی است که در به در دنبال کاری با آبرو، وامنیت است...
و مهم تر از آن در جویای کاریست که جای خواب هم داشته باشد....
حال او اخیرا کار جدید پیدا کرده که به قول خودش...
هم ابرو دارد هم وجای خواب دارد و چه بهتر!!ا
و در فکر و خیال خود همچین تصور دارد که کار جدیدش امنیت کامل و به دور از حاشیه است
ولی دخترک غافل از این که در نزدیک وبیخ گوشش حاشیه ها ومشکلات،
وهزاران خلافکار وجود دارد که به سختی می شود
از آن خلاصی بیابی،وحال او در شکار یک ...
«راجب زوج جوانی است که به تازگی ازدواج کردند ،یک شب که از قضا شب کریسمس،شب عیدانه ای آن ها است ،این زوج برای شادی ویک شب به یاد ماندنی دوستان خود را به خانه دعوت می کنند تا که بهترین شب کریسمس را داشته باشند ولی قصه ورق خود را برعکس می کند واتفاق هولناک و وحشتناکی سر دوستانشان می آید.»
رمان آندرومدا pdf
خلاصه رمان آندرومدا
آذر قصه تنهاست اما قویه…
نمیشه و میجنگه ولی
قلب مهربونش اجازه خراش نمیده ،
قلبش فقط پرستار دلایِ مهربونه!
یه روز از بین همه مریضای قلب آذر ، مریضی میاد که
به مریضِ دائمی اون تبدیل میشه…
مریضی که با نفرت از آذر شروع میکنه اما دیگه
بدون اون نمیتونه ، رگِ سرش محتاج چشمای پرستار دلش میشه؛
اونقدری که دنیا بین عشق آتشین پرستار دل و
مریضِ نگاهش متوقف میشه…
رمان الفبای سکوت pdf
افرا ملک یه دختر سرتق و پرروئه که
برای کار کردن به زور وارد مزرعهی بزرگ
تارخ نامدار میشه که همه بلانسبت عین سگ ازش میترسن…
رمان الفبای سکوت pdf
تارخ قصه خیلییی هات و جذابه اما دخترمون
حسابی اعصاب و هورموناش رو می ریزه بهم..
خلاصه رمان الفبای سکوت
کلید برق را زد. حالا دو مرد بهتر میتوانستند چهرهی همدیگر را ببینند. شاهین با ترس به هیبت عصبانی مرد مقابلش خیره شد. _ چی شده تارخ خان؟ تارخ پوزخندی زد. _ خیلی چیزا شده. جنابعالی خبر نداری؟ شاهین به زور لبخندی زد. _ مهران گفت باهام کار دارین. ولی من نمیدونم جریان چیه؟ ...
رمان ارباب شاهین pdf
خلاصه رمان ارباب شاهین
رمان درمورد دختری به نام نازگل که باپدرش توی
روستا زندگی میکنه که اون روستا
یه ارباب پیروخشن داره که هیچکس
اجازه سرپیچی کردن از دستوراتشو نداره…….
نازگل فقط ۱۵سالشه ولی پا به پای
پدرش روی زمین کار میکنه…….
ولی روزگار باهاشون کنار نمیاد همش
بدشانسی و بدشانسی پدرش
نمیتونه مالیاتشو بده،
ز پسش برنمیاد و ارباب قبول نمیکنه
که یکم بهشون فرصت بده………. ی
ه روز که نازگل داره با پدرش سر زمین کار میکنه،
ارباب روستا میاد
که مالیاتشو بگیره اونجا نازگل و میبینه و…
رمان ارباب شاهین pdf
رمان فلسفی پارادوکس رمان فلسفی پارادوکس از دنیایی صحبت میکند که همه ی ما اسیرش شده ایم
دنیاییکه اگر انرا نشناسیم خودما مهره ی زامبی ها میشویم
باید انقلاب درونی صورت بگیرد واز بتهای تابو نمای فکری خلاص شویم
تا بتوانیم با روشنگری این دنیای بی وجدان را پشت سر بگذاریم رمان فلسفی پارادوکس :
(دنیای بی رحمهای فاشیسم)
نویسنده:علیرضا شعبانی
ویرایشگر:احمد جلالی
انتشارات مهر حنظله
یالطیف
مقدمه و پیش گفتار
براستی ما اسیر دنیای رباتها هستیم چه بخواهیم وچه نخواهیم ما محکوم به این دنیا شدیم ووجدان ورحم رابرای خودمان تعریف نشده میدانیم دنیایی که کسی برای کسی نمی میرد وکمک خواهی والتماس اب در هاونگ کوبیدن است
دنیاییکه همه ما تبدیل ...
رمان نور در نیمه شب نویسنده ندا صمدی
°نور در نیمه شب° مقدمه <{به نام خالق او شروع میکنم!}> سلام مهربونی که داری این رو میخونی؛ قصد اینو ندارم خیلی طولانیش کنم پس خلاصه و مختصر توضیح میدم.
من فن پیج هستم؛ فن پیج یه خانوادهی بزرگ...
یک استعداد و یک ستاره درخشان که بهشون افتخار میکنم!
شاید خیلی کنجکاو شده باشید که راجب کی صحبت میکنم؛ پس لطفا همراهیم کنید.
بخونید و مثل من به وجود همچین کسایی تو سرزمینتون افتخار کنید.
حقایقی راجبشون هست که ممکنه تو خبر نداشته باشی!
همین باعث شد من استارت اینو بزنم که در حد یه رمانِ خیلی کوتاه در قالب زندگینامه از ...
رمان سایدا نویسنده مریم حسنی
رمان سایدا نویسنده مریم حسنی
ماجرای یه دختر زبون دراز و سرتق به اسم سایدا
که پدر و مادرش رو تو فاصله یک هفته از دست میده ....
ولی این وسطا دسته گلی بزرگ به عظمت یه تظاهرات
وسط شهر به اب میده که مسیر زندگیش با زندگی
یکی از مامورهای پلیس قاطی میشه و در کنار پیچ
و خم زندگی خودشونم نمیفهمن کی بهم دل می بندن😍😁
ژانر: #کمدی #پلیسی #عاشقانه #درام
رمانی بشدت خوندنی و جذاب پیشنهاد ادمین به شما
قسمتی از رمان سایدا نویسنده مریم حسنی :
هوالرحمن خودکار طلایی رنگ را روی کاغذ چرخاند، انتهای فرم را امضا زد، برای اخرین بار به ...
رمان ابرها می گریند pdf
نام : رمان ابرها میگریند pdf ژانر : #عاشقانه نویسنده : #عطیه_س خلاصه :
گاهی قلبها به هم نزدیک میشوند. گاهی زندگیها در هم گره میخورند. گاهی اشکها و حسرتها التیام بخش میشود. زمانی که دلها از هم دور میافتند؛ گاهی ابرها هم تاب نمیآورند. گاهی ابرها هم میگریند. دل در دلش نبود باید قبول میشد. برای امروز خیلی زحمت
کشیده بود. نگاه ی به انتهای سالن کرد، شهرزاد را دید که با چهره
ای که استرسش را فریاد میزد نشسته بود و به او چشم دوخته بود
. با صدور اجازه برگه ها را برداشت ابتدا نگاه ی کلی به سؤال ها
کرد، دست ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.