توضیحات
رمان بی فام pdf
خلاصه :
گریختم که تنها باشم،
مجالی داشته باشم که خودم را پیدا کنم،
خودم بسازم، خودم باشم،
از این تکلیف هایی که تعیین می شد
و دست و پایم را غل و زنجیر می کرد،
آزاد شدم، خشت به خشت رویاهایم را بالا بردم و حالا!
حالا همان است که باید می شد اما زمین جوری چرخید
و سرنوشت طوری رقم خورد که فقط یک چیز می خواهم،
”دل سوزاندن!“