توضیحات
رمان دینامیت فایل کامل
قسمتی از رمان:
باز کن دهنتو
کمی از آب رو توی دهنش ریخت و بهش دستور داد دوباره روی تخت دراز بکشه.
از پشت به هیکلش که توی کمد دنبال چیزی میگشت خیره بود.
به محض برگشتنش نگاهشو از چشمای مشکی گرفت و به دستش داد.
لرزی به تنش افتاد با دیدن ویبراتور و آب دهنشو قورت داد.
بلند شد نشست و زانوهاش رو توی شکمش جمع کرد…
-بگوارباب میشه یه چیزی بگم؟
نمیدونست چطور حرفش رو بزنه، صدا و مردمک چشم ها میلرزید.
-میشه خواهش کنم از اون… اون ویبراتور استفاده نکنید؟
-اگر دلیلت قانع کننده باشه استفاده نمیکنم.
-بیشتر توضیح بدهرا… راستش من… فوبیای این وسیلرو دارم.
-خب…خب چجوری بگم میشه نگاهم نکنین؟؟؟
نتونست خودشو کنترل کنه و قهقه بلندی زد که امیر لباشو گرفت و نگاه پر استرسش رو
ازش گرفت…