دانلود رمان دوگانگی عشق
خلاصه داستان: داستان این رمان درباره دختری به نام آرام است.
آرام با مادرش تنهایی زندگی می کند.
به خاطر مسائلی که دارند مجبور به تنها زندگی کردن شدند.
آرام برای آرزوی مادرش که دکتر شدن دخترش است بالاخره در بهترین دانشگاه و رشته در تهران قبول می شود و به تهران می رود.
تا اینکه مدتی می گذرد نیاز مبرمی به پول پیدا می کند و تصمیم می گیرد که کار کند.
در آن حین پسری به نام آرش در داستان وجود دارد.
او از اساتید دانشگاه آرام است و نسبت به جنس مخالفش هم بدبین است.
او به خاطر مادر بزرگش که حالا ...
دانلود رمان سیبل
خلاصه داستان: حسین پس از گذشت چند ماه از فرار مهرداد به همراه ساغر، هنوز ناامید نشده و به دنبال پیدا کردن راهی برای بازگرداندن ساغر است.
اما حسین نمی داند که مهرداد مدتی است دوباره به کشور بازگشته و پس از ملحق شدنِ دوبارهاش به باند، کار خلاف را از سر گرفته است…
قسمتی از رمان سیبل
ﺣﺴﯿﻦ دﺳﺖ ﻫﺎﯾﺶ را ﻣﺸﺖ ﮐﺮده و ﺑﺎ ﻧﺎﺧﻨﺶ ﭘﻮﺳﺖ ﮐﻨﺎر اﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ را ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
از اﯾﻦ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ دور ﻫﻤﯽ و ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺳﺎده ﺣﺮﺻﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد.
-ﺣﺴﯿﻦ ﺟﺎن ﺳﺎﮐﺘﯽ ﮐﺎرو ﺑﺎر ﭼﻄﻮره؟
ﺑﺎ ﺻﺪای ﭘﺪر زﺣﻞ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﺸﯿﺪ و دﺳﺖ از ﺳﺮ ﭘﻮﺳﺖ ...
دانلود رمان چشم هایی به رنگ عسل
خلاصه داستان: داستان این رمان درباره ی دختری است که در گذشته برایش اتفاق های ناگوار و ناخوشایندی افتاده است.
او مجبور است برای پر کردن وقت های خالی خود سرکار برود.
برای کار کردن به شرکتی می رود که…
قسمتی از رمان چشم هایی به رنگ عسل
پلک هایم را به سختی روی هم فشردم و با عصبانیت، سعی کردم بخوابم.
دقایق بسیار آروم می گذرند، سرم به اندازه چند کیلو سنگین شده است!
این بی خوابی های شبانه، گاهی گریبانم را می گیرد و به شدت کلافه ام می کند.
پلک هایم را به زحمت می گشایم و به ساعتی ...
دانلود رمان در امتداد حسرت
خلاصه داستان: نیمه های شب بود که با مهرداد مهمانی را ترک کرده و بیرون آمدم.
داخل ماشین چون سرم به شدت درد می کرد سرم را به صندلی تکیه داده و چشمهام رو بستم که مهرداد پرسید:
چیه یاسی خانم، چرا دمغی؟
نکنه از دوستام خوشت نیومد؟…
قسمتی از رمان در امتداد حسرت
_ نه اتفاقا بچه های خوبی بودن.
یه خورده سرم درد می کنه فقط همین.
چشم هام رو باز کردم و با عصبانیت جواب دادم:
این فضولی ها به تو نیومده و به تو مربوط نیست.
تو فقط منو زودتر برسون خانه.
مهرداد با چهره ای آویزان گفت: خیلی بداخلاقی.
تا زمانی که به ...
دانلود رمان شهرزاد قصه گوی من
خلاصه داستان: در این رمان، ماجرای زندگی دختری به نام شهرزاد که همراه با یک برادر بیکار و مادر معلول خود زندگی می کند، روایت می شود.
شهرزاد داستان مجبور است برای رفع مخارج زندگی در خانه ایی مشغول کار کردن شود.
ولی پس از ورود شهرزاد به این خانه زندگیش عوض می شود و…
قسمتی از رمان شهرزاد قصه گوی من
از پای تلویزیون بلند شدم و به سمت اتاقم دویدم و کتاب ها و جزوه های مورد نیازم را درون کیفم گذاشتم.
مانتوی مشکی رنگ و شلوار جینم را پوشیدم بعد مقنعه به دست از اتاق بیرون آمدم.
نیم نگاهی ...
دانلود رمان جدال مجنون وار
خلاصه داستان: داستان زندگی دو زوجین. زوجین اول مربوط میشه به زینب و افشین.
زینب دختری مغرور که در شب ازدواجش اتفاق های ناگوار زیادی برایش رخ می دهد و تمامی باور ها و عقایدش عوض می شود و تمامی احساس و علاقه اش نسبت به همسرش افشین به نفرتی بزرگ تبدیل می شود.
زینب خودش را برای یه نبرد بزرگ با افشین، اماده کرده است.
در این جدال، هم دخترک و هم پسرک رمان ما به دلایلی دنبال انتقام گرفتن از یکدیگر هستند.
زوجین بعدی مربوط می شود به معین و فاطمه.
فاطمه دختری شر و شیطون که هیچ رقمه حرف ...
دانلود رمان از یاد رفته
خلاصه داستان: در داخل آشپزخانه منزل آقای امینی، فرناز نامزد سلمان روی صندلی پشت میز غذاخوری نشسته و مجله ای را ورق می زند.
مادرش پشت به او و رو به کابینت ایستاده و با دستمالی قفسه ها را تمیز می کند.
در همین هنگام صدای زنگ در شنیده می شود.
فرناز سرش را بلند کرده و با شادمانی از روی صندلی بلند می شود و خطاب به مادر می گوید:
خودشه، من می رم در رو باز کنم…
قسمتی از رمان از یاد رفته
سلمان کنار تاقچه می ایستد و در آینه خود را می نگرد.
سپس برس را برداشته و موهایش را ...
دانلود رمان شکوه های یاس
خلاصه داستان: سکوتی که بر فضا حاکم بود خبر از اتمام کار روزانه می داد.
و انسان را ناخودآگاه در خلسه فرو می برد و شوق استراحت و خواب شبانه را بر می انگیخت.
در یکی از همین خانه های کوچک که مثل بقیه زهوار در رفته بود، دختری نوجوان آرام خوابیده بود و در حالی که به آسمان نگاه می کرد با صبوری به پچ پچ پدر و خواهر بزرگترش گوش می داد.
حس ششمش خبر بدی به او می داد، چند روزی بود که رفتار پدرش تغییر کرده، گویی…
قسمتی از رمان شکوه های یاس
شب بود و تاریکی هول ...
دانلود رمان رز کبود
خلاصه داستان: مات و مبهوت چشم به دهان پسرعمو رسول دوخته بود که داشت با آب و تاب خبر معاون سیاسی شدن آقا نعیم را تعریف می کرد و از او متعجب تر خانم و آقای رازقی بودند که با نگاه ناباور خود به رسول چشم دوخته بودند.
نعیم و معاون سیاسی؟!
رسول وقتی از سخن باز ایستاد رو به عمویش کرد و پرسید:
ـ شما هم باورتان نمی شود بله؟…
قسمتی از رمان رز کبود
عمو گفت:
ـ در کارآیی او که شک نداریم اما چطور بی خبر و بی مقدمه؟
رسول با صدا خندید و گفت:
ـ اگر غیر از این بود جای تعجب ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
پشتیبانی آنلاین واتس آپ
به گروه واتس اپ ما بپیوندید
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.