دانلود رمان سلطان
خلاصهای از رمان : نفس که به همراه پدرش در عمارت بزرگ پاشا خدمت کار بود، با مرگ پدرش همه چیز در زندگیش تغییر می کند.
پاشا ازش می خواهد که زن دوم پسرش مهران بشود و او چاره ای ندارد جز قبول این شرط…
ولی همسر اول مهران نفس را متقاعد می کند که از عمارت فرار کند…
نفس شبانه به کمک زن مهران از امارت فرار می کند و به روستای رقیب می رود.
اما از شانس بد یا شاید هم خوبش، به دست افراد سلطان می افتد.
در این میان رازهای مگویی وجود دارد که نفس از آن ها بی خبر ...
دانلود رمان دختر شرور
خلاصه رمان : داستان رمان درباره یک دختر با خصوصیات اخلاقی و رفتاری بد می باشد.
شیطنت بیش از اندازه و اذیت کردن مردم باعث خوشحالی او می شود!
اما ناگهان همه چیز تغییر می کند و دختر عاشق می شود!
تصور کنید که همچین دختری عاشق بشود!…
قسمتی از داستان رمان دختر شرور
قیافه ام رو کج کردم و گفتم:
قیافش رو توروخدا! آخه بگو لامصب تو به این جذابی چرا انقدر…
سوگند در تایید حرف من گفت:
واقعا هم، حیفه به جان خودم، آخه ببین چه جذابه…
آدامسم رو باد کردم که سوگند چپ چپ نگاهم کرد! برگشتم سمتش و گفتم: ولی می دونی اصلا ازش ...
دانلود رمان حجله در خون
خلاصه رمان : رمان حجله در خون یادآور زمان ارباب های قدیم می باشد که چگونه بر هر چیزی با زور تسلط پیدا کرده و سو استفاده از پول و مقام خود می کردند.
شب عروسی هر شخصی برایش شبی پرخاطره است که به وصال معشوقش می رسد!
اما حیف که این وصال از ما دریغ شد…
با تنی که روح نداشت، عشق و روحش را در وجود یار دیرینش جا گذاشته بود.
پرپر شدن آتا در جلوی چشمانم را دیدم…
چه بد است وقتی می خواهی گلبرگ های عفتت را زیر پای عشقت پرپر کنی و نمی گذارند!…
قسمتی از داستان رمان ...
دانلود رمان افسون و سورن
خلاصه رمان : باران رنگ های آهنگین دارد، خورشید و بادبان های خیره کننده سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند.
در بندر آبی چشمانت، پنجره ای گشوده به دریا و پرنده هایی در دوردست به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده.
در بندر آبی چشمانت، برف در تابستان می آید.
کشتی هایی با بار فیروزه که دریا را در خود غرقه می سازند بی آنکه خود غرق شوند…
قسمتی از داستان رمان افسون و سورن
دستی کشیدم بر رویش و زیر لب زمزمه کردم…
– به نظرت چه کار کنم؟ کم آوردم آوین، دیگه نمی دونم چه کار کنم کمکم ...
دانلود رمان جانم میرود
خلاصهی رمان : مهیا به دلیل دوستی با نازنین وارد مسیری می شود که در شخصیت خودش و پدرِ جانبازش نیست.
با زخمی شدن شهاب پسر نظامی و مسجدی برای دفاع از مهیا و آشنایی با خانواده مهدوی زندگی مهیا دگرگون می شود…
قسمتی از داستان رمان جانم میرود
چهره خود را آرایش کرد و نگاه دوباره ای به تصویر خود در آیینه انداخت.
با احساس زیبایی چند برابر خود لبخندی زد، شال مشکی را سرش کرد و چتری هایش را مرتب کرد.
با شنیدن صدای در اتاق، خودش را برای یک بحث دوباره با مادرش آماده کرد.
زود کیفش را برداشت و به ...
دانلود رمان سفید یخی
خلاصهای از رمان : داستان رمان درباره یک دختر فاقد احساساته، یک دختر که بلد نیست بخندد و نمی داند عصبانیت چیست.
از غم، نگرانی، علاقه، اضطراب و دوست داشتن فقط نامشان را یاد گرفته…
این دختر در ماجرایی درگیر می شود.
ماجرایی که او را در مسیر کینه دیگران قرار می دهد.
انتقام گرفتن خوب نیست، اما شاید قربانی انتقام شدن بتواند او را به بلوغ عاطفی اش برساند.
شاید با محبت دیدن در لحظات تنهایی اش بتواند احساسات را درک کند…
قسمتی از داستان رمان سفید یخی
– دختر بابا خوشحال نیستی؟
– چیز مهمی پیش اومده که باید خوشحال باشم؟
– این همه تلاش ...
دانلود رمان ابر کبود
خلاصهای از رمان : زندگیم را باختم به چه قیمتی؟
عشقه به تو؟! یا یک دروغ تلخ؟!
تو به کابوس شب هایم تبدیل شدی، نه می گذاری ازت فاصله بگیرم، نه بهت نزدیک بشوم…
و من در اعماق این فاصله ها می سوزم.
من عشق تو را با وجود تلخی هایت پذیرفتم…
من دختر درسا نامم، دختری از تبار دیوانگی، می بارم تو نمی بینی…
تبخیر می شوم و به رویت نمی آوری، این انصاف نیست مرد من…
آری من درسایم، یعنی باید گفت درسا بودم ولی با تو…
و بدان ساده بودم و ساده هم می گذرم…
بخشی از متن رمان ابر کبود
– لطفا بس کن…
دیگه ...
دانلود رمان قرعه به نام سه نفر
خلاصه رمان : داستان درباره سه برادر با نام های (رادوین، رایان، راشا) است.
که در داستان شخصیت راشا کمی تا نسبتی پررنگ تر هست.
این سه برادر یک جورایی هم دارای شخصیت منفی وهم مثبت هستند.
با اینکه وضعیت مالی بدی ندارند ولی بعضی وقت ها دزدی می کنند.
با گذشت زمان آنها از هیجان دزدی خسته می شوند و تصمیم می گیرن که دیگر این کار منفی را انجام ندهند.
در این میان اتفاقاتی رخ می دهد و وکیلی با آنها ملاقات می کند و می گوید که پدرشان برای آنها یک ویلا به ارث گذاشته است.
با شنیدن ...
دانلود رمان پیشم بخند
خلاصه رمان : هان ای شب شوم وحشت انگیز!… تا چند زنی به جانم آتش؟…
یا چشم مرا از جای برکن… یا پرده ز روی خود فروکش…
با یک اتفاق، روال زندگی آن دختر و خانواده اش تغییر کرد. آنها برای فراموش کردن، از کشورشان دور شدند.
اکنون که برگشته اند، باید میزبان تغییرات در زندگیشان باشند…
بخشی از متن رمان پیشم بخند
“پگاه”
اگه با اون شب حساب می کردیم، تقریبا سه شبی می شد که ما (خانواده ی کیانیان) اومده بودیم کرمان.
سال ۱۳۸۲، من شش سال داشتم. اما همه چیز یادمه.
حتی یادمه که اون روز نحس دی ماه بود. تلخ ترین روز ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.