دانلود رمان چشم هایی به رنگ عسل
خلاصه داستان: داستان این رمان درباره ی دختری است که در گذشته برایش اتفاق های ناگوار و ناخوشایندی افتاده است.
او مجبور است برای پر کردن وقت های خالی خود سرکار برود.
برای کار کردن به شرکتی می رود که…
قسمتی از رمان چشم هایی به رنگ عسل
پلک هایم را به سختی روی هم فشردم و با عصبانیت، سعی کردم بخوابم.
دقایق بسیار آروم می گذرند، سرم به اندازه چند کیلو سنگین شده است!
این بی خوابی های شبانه، گاهی گریبانم را می گیرد و به شدت کلافه ام می کند.
پلک هایم را به زحمت می گشایم و به ساعتی ...
دانلود رمان در امتداد حسرت
خلاصه داستان: نیمه های شب بود که با مهرداد مهمانی را ترک کرده و بیرون آمدم.
داخل ماشین چون سرم به شدت درد می کرد سرم را به صندلی تکیه داده و چشمهام رو بستم که مهرداد پرسید:
چیه یاسی خانم، چرا دمغی؟
نکنه از دوستام خوشت نیومد؟…
قسمتی از رمان در امتداد حسرت
_ نه اتفاقا بچه های خوبی بودن.
یه خورده سرم درد می کنه فقط همین.
چشم هام رو باز کردم و با عصبانیت جواب دادم:
این فضولی ها به تو نیومده و به تو مربوط نیست.
تو فقط منو زودتر برسون خانه.
مهرداد با چهره ای آویزان گفت: خیلی بداخلاقی.
تا زمانی که به ...
دانلود رمان شهرزاد قصه گوی من
خلاصه داستان: در این رمان، ماجرای زندگی دختری به نام شهرزاد که همراه با یک برادر بیکار و مادر معلول خود زندگی می کند، روایت می شود.
شهرزاد داستان مجبور است برای رفع مخارج زندگی در خانه ایی مشغول کار کردن شود.
ولی پس از ورود شهرزاد به این خانه زندگیش عوض می شود و…
قسمتی از رمان شهرزاد قصه گوی من
از پای تلویزیون بلند شدم و به سمت اتاقم دویدم و کتاب ها و جزوه های مورد نیازم را درون کیفم گذاشتم.
مانتوی مشکی رنگ و شلوار جینم را پوشیدم بعد مقنعه به دست از اتاق بیرون آمدم.
نیم نگاهی ...
دانلود رمان جدال مجنون وار
خلاصه داستان: داستان زندگی دو زوجین. زوجین اول مربوط میشه به زینب و افشین.
زینب دختری مغرور که در شب ازدواجش اتفاق های ناگوار زیادی برایش رخ می دهد و تمامی باور ها و عقایدش عوض می شود و تمامی احساس و علاقه اش نسبت به همسرش افشین به نفرتی بزرگ تبدیل می شود.
زینب خودش را برای یه نبرد بزرگ با افشین، اماده کرده است.
در این جدال، هم دخترک و هم پسرک رمان ما به دلایلی دنبال انتقام گرفتن از یکدیگر هستند.
زوجین بعدی مربوط می شود به معین و فاطمه.
فاطمه دختری شر و شیطون که هیچ رقمه حرف ...
دانلود رمان از یاد رفته
خلاصه داستان: در داخل آشپزخانه منزل آقای امینی، فرناز نامزد سلمان روی صندلی پشت میز غذاخوری نشسته و مجله ای را ورق می زند.
مادرش پشت به او و رو به کابینت ایستاده و با دستمالی قفسه ها را تمیز می کند.
در همین هنگام صدای زنگ در شنیده می شود.
فرناز سرش را بلند کرده و با شادمانی از روی صندلی بلند می شود و خطاب به مادر می گوید:
خودشه، من می رم در رو باز کنم…
قسمتی از رمان از یاد رفته
سلمان کنار تاقچه می ایستد و در آینه خود را می نگرد.
سپس برس را برداشته و موهایش را ...
دانلود رمان شکوه های یاس
خلاصه داستان: سکوتی که بر فضا حاکم بود خبر از اتمام کار روزانه می داد.
و انسان را ناخودآگاه در خلسه فرو می برد و شوق استراحت و خواب شبانه را بر می انگیخت.
در یکی از همین خانه های کوچک که مثل بقیه زهوار در رفته بود، دختری نوجوان آرام خوابیده بود و در حالی که به آسمان نگاه می کرد با صبوری به پچ پچ پدر و خواهر بزرگترش گوش می داد.
حس ششمش خبر بدی به او می داد، چند روزی بود که رفتار پدرش تغییر کرده، گویی…
قسمتی از رمان شکوه های یاس
شب بود و تاریکی هول ...
دانلود رمان رز کبود
خلاصه داستان: مات و مبهوت چشم به دهان پسرعمو رسول دوخته بود که داشت با آب و تاب خبر معاون سیاسی شدن آقا نعیم را تعریف می کرد و از او متعجب تر خانم و آقای رازقی بودند که با نگاه ناباور خود به رسول چشم دوخته بودند.
نعیم و معاون سیاسی؟!
رسول وقتی از سخن باز ایستاد رو به عمویش کرد و پرسید:
ـ شما هم باورتان نمی شود بله؟…
قسمتی از رمان رز کبود
عمو گفت:
ـ در کارآیی او که شک نداریم اما چطور بی خبر و بی مقدمه؟
رسول با صدا خندید و گفت:
ـ اگر غیر از این بود جای تعجب ...
دانلود رمان حریری به رنگ آبان
خلاصه داستان: حکایتی از دو انسان دلداده، دو جسم و یک روح…
در جدال با مردی خود خواه، خود شیفته، خود بین، خود رای…
حکایتی متفاوت از یک عشق، عشقی که از دید من شاید سفید باشد و از دید تو سیاه…
اصلا بیا آن را خاکستری ببینیم، خاکستری روشن، متمایل به سفید…
یا نه! تصمیم با توست، علی و ساغر را، هر رنگی خواستی بکش…
آنها را در حریری به رنگ آبان، هر طور دوست داشتی رنگ آمیزی کن…
قسمتی از رمان حریری به رنگ آبان
دستمال کاغذی که بین انگشت های دستش مچاله شده بود، حالا داشت تیکه تیکه می شد.
دستمال ...
دانلود رمان آخرین کیفر
خلاصه داستان: عشقی که عقل را از تصمیم ها خط می زند و عاشقی که زندگی اش دست خوش اشتباهات بزرگ و کوچک می شود و لجوجانه چشم می بندد بر اشتباهاتش.
آنقدر در خواسته هایش غرق می شود که اشتباه از پس اشتباه زاده می شود.
زمانی چشم میگشاید که نه راه پیش دارد و نه راه پس.
و تقاص پس می دهد، آخرین کیفر…
قسمتی از رمان آخرین کیفر
آیه آخر را خواندم.
_وقت داره میگذره افسون.
نگاهم به ساعت دیواری کشیده شد، تیک تاک عقربههای ثانیه شمار، هماهنگ با تکان خوردن پاندول بود.
از هماهنگی ساعت اخمهایم در هم فرو رفتند و استرس ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.