دانلود رمان خسوف
خلاصهای از رمان : کلید صندوق چوبی اش را از توی کوله اش بیرون کشید و قفل قدیمی اش را گشود.
دار و ندارش را این جا می گذاشت، البته حواسش بود این صندوق در معرض دید کسی نباشد.
وسایل شخصی اش را از کودکی تا نوجوانی، همه را آن جا نگه داری می کرد.
چند تکه طلا هم داشت که یادگاری از کودکی هایش بود و هیچ وقت دلش نمی آمد که طلاها را بفروشد و پولشان را بخورد.
نمی خواست کسی از وجود طلاهایش بویی ببرد.
هرچند یک گردنبد طلا، یک انگشتر کوچک و دو النگوی کوچک این حرف ها را نداشت، ...
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.