خلاصه داستان: یه دختر خوشگل و شیطون البته کمی خنگ که با دوستاش تو پایین شهر زندگی میکنه طی اتفاقاتی مجبور میشه کار کنه اما کجااااااا…!!!
قسمتی از رمان دنیاتم و دنیامی
وایییییی مامااااان مردم ای خدا چی میشـــد مثل بچه پول دارا یه ماشــین لباسشویی داشتیم این لباسارو میشست.
نیلو: کم غر بزن الان این کلثوم ننه مرده میاد میگه آب رو ببند.
_ وووف باشه بابا.
کلثوم: آب و ببندین پول اجاررو درست حسابی نمیدین یه سره هم آب و استفاد میکنین پتیاره ها.
_ زنیکه عین جن میمونه تا اسمش میاد ظاهر میشه.
نیلو: باشه الان تموم میشه.
ســاغر: بچه ها ســریع بشــورین کلی از ســبزی ها هنوز آماده نشــده شــب باید تحویلشون بدیم.
_ باشه.
بعد از این که لباسارو شستیم کاملا آویزون رفتیم سمت خونه، خونه که نه قوطی کبریت البته خدارو شکر که یه سقفی بالا سرمون هست.