قسمتی از رمان زیر باران
با صدای آلارم گوشیم چشمامو به زور باز کردم که مورد حمله ی بی رحمانه ی نور خورشید که از پنجره می تابید قرار گرفت.
نگاهی به گوشیم که ساعت هفت رو نشون می داد انداختم و صدای رو اعصاب، رژه بروشو قطع کردم.
ساعت هشت کلاسم شروع می شد.
بنابراین علی رغم میل شدیدم به خواب با چشمای نیمه باز بلند شدم و تن از خواب سیر نشدم رو به سمت سرویس اتاقم کشیدم.
از رختکن حموم حولم رو برداشتم و وارد حموم اتاقم شدم.
اول از همه آب سرد و باز کردم که باعث شد نفسم برای لحظه ای بند بیاد.
اما زیاد طول نکشید که عادت کردم به حرکات خنکای آب بر روی بدنم.
مهم ترین مزیتش این بود که خواب به طور کامل از سرم پرید.