خلاصه رمان : آنا مفخم تنها دختر خانواده و کارشناس ارشد در رشته ی معماری است.
یک دختر شاد که سعی می کند بر طبق خواسته ی پدر و مادرش زندگی کند و آن ها را راضی نگه دارد.
اما چون گاهی وقت ها طرز فکر و نظرات خانواده با او یکی نیست مجبور می شود بعضی از کارهایش را مخفیانه انجام دهد.
اصلی ترین تلاش او این است که به گفته ی مادرش خانم باشد و چقدر سخت می شود خانم بودن با وجود کودک درون فعال و کمی حواس پرتی…
هر تلاشی که آنا برای خانم بودن می کند باعث می شود که اتفاقات جالبی به وجود آورد…
قسمتی از متن رمان هیچکی مثل تو نبود
خمیازه ای کشیدم، چشم هام هنوز بسته است.
کمی چشم هام رو بازشون کردم و به ساعت روی دیوار نگاه کردم.