توضیحات
رمان اقا مهربون خانم خوش زبون pdf
خلاصه
با چشمای خیس از اشک شوق به مرد
ارزوهام پشت لامبورگینی سفید نگاه میکردم.
.همیشه آرزو میکردم که یه همچین آقایی داشته
*_*باشم، خدایا شکرت
با سرعت داشت میومد طرفم… دماغمو کشیدم
بالا که از صداش چند تا رهگذر با قیافه جمع شده
بهم نگاه کردن…محل ندادم و نگاهمو دوباره دوختم
به مرده ارزوهام…این چرا داره میاد تو حلقه من!!
…گریه ام بند اومد و با قیافه ای که شبیه عالمت تعجب
«!!شده بود نگاهش کردم:»
حاجی اشتباه داری میای
موزیانه گفتم:
_بگردم، بذار بریم خونمون خستگیتو
در میارم لبخندش جمع شد و نیشگونی
از پام گرفت که اصلا به دستش نیومد،
یکم دیگه امتحان کرد که آخر سر قیافش
از درد انگشتای خودش جمع شد و با حرص گفت:
_چرا انقدر سفته اه بادی به غبغب انداختم و …
ماریا دختر شر و شیطونیه و
سر یه اتفاق خیلی عجیب و خنده دار
با علیسان آشنا میشه و
از اون به بعد قراره همش تحملش کنه…