توضیحات
رمان تاسیان pdf
خلاصه :
غربتِ ناشی از دیدن جای خالیِ کسی که بودنش واجب است.
وقتی دست و دلت به هیچ کار،
حتی نفس کشیدن نمیرود،
نفس بُریدگی.
یک
ته گلویم می سوخت.
این هوای کثیف و پر از ذرات سرب ریه
هایم را آزار می داد.
امروز از کسی شنیده بودم خوردن یک
لیوان شیر در روز برای این هوا واجب است و فقط یک جمله
در ذهنم تداعی شد: دل خوش سیری چند؟
نگاهی به دفتر نوت کوچک سورمه ای رنگ که روی پایم بود
کردم.
چشمانم میان دفتر نوت و موبایلی که روی پای دیگرم ،
صفحه ی ماشین حساب آن باز بود، رفت و آمد می کرد.
اعداد و ارقام برایم گربه رقصانی می کردند.