توضیحات
رمان در حسرت ارزوها pdf
خلاصه :
دوباره نگاش میکنم.
آماده اس که سوار ماشین بشم
تا ویلچرمو پشت صندوق جا کنه.
از دیدن چهرهی مردونه و جدیش
دستخوش احساس میشم؛
و با نیم خند میگم:
جواب مثبت من این نیست که منو
تو با هم دیدار داشته باشیم؛
و یا با هم بریم و بیاییم.
مثل رابطههای دوست دختر پسرا
من از گناه بیزارو متنفرم
پس خواهش میکنم که از من نخواه
که اسیر گردباد گناه بشم.
لبخندی گوشهی لبشو پر کرد و گفت:
محض رضای خدا شقایق تو
سردی هوا اینقد ناز نکن.
از گناهم گفته باشم هر چقدر
که میخوای بیزار و متنفر باش.
ولی نه از گناهکار.
چون این گناهکار طاووس میخواد.
پس هرکه طاووس خواهد
جور هندوستان رو هم میکشه.
بیا تو ماشین بعد هر چی که دلت
خواست برام ناز کن؟ خب؟!
مستقیم تو چشمام چشم دوخت
. وای از این چشمای بلوطی.
احساس حماقت میکنم.
راستی که من چه احمقم؟
در رو که باز کرد…