توضیحات
رمان ساعت تلخ شنی pdf
خلاصه :
صدای پیاپی زنگ و دستی
که همزمان روی در می کوبید،
چرتم را پاره کرد
و چشمان گشاد شده ام را سمت در کشاند.
با قلبی ترسیده و پر تپش وسط اتاق نشستم.
صدای کوبیدن در که محکم تر از قبل بلند شد،
نفهمیدم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم
و ترسیده مامان را که وسط هال ایستاده بود نگاه کردم.
هاج و واج و لرز کنان چادرش را از روی
چوب لباسی نزدیک
در کشید و گفت:
-نمیدونم وال. هر کیه بد جور هول و ول افتاده به جونش
انگار، در رو از جا کند!
-بابا کو؟
در هال را باز کرد و بیرون رفت.