پارسی رمان
پارسی رمان یک بستر بدون محدودیت برای شما خوانندگان عزیز محترم امیدوارم از همراهی ما لذت ببرید…
تخفیف

قیمت اصلی تومان28,000 بود.قیمت فعلی تومان24,500 است.

tick false ajax loader

توضیحات

نسخه ی کامل رمان آشپزهای شیطون

یک سوم این رمان داخل سایت در به صورت رایگان وانلاین در یک پارت موجود است

نویسنده: ریحانه اخوان

ژانر : عاشقانه  ، اجتماعی ، طنز ، کلکی ، همخونه ای

خلاصه ی رمان:

دختری به نام راویس

پسری به نام مرداس

هر دو زلزله و لجباز و مغرور که عاشق رشتشونن.

رشته ی آشپزی ( هتل داری ) که با دل و جان هم دوسش دارن.

بخاطر نبود خوابگاه با یسری شرایط مختلف مجبور می شن خونه ای رو با هم اجاره کنن ،

البته با یه سری قوانین دندون شکن!

بریم ببینیم که چه می کنن…

یک پارت از اینده

مرداس که نفس نمی کشید ‌، با دهنی باز رو به روی دکتر تبدیل به مجسمه شده بود

خانم دکتر خنده اش تشدید شد و با چشم هایی گرد شده نگاهی به هردومون انداخت و دست جلو صورتمون تکون داد تا به خودمون بیایم

مرداس به خودش اومد و به لکنت افتاد_ گُ…گف…تید…چَ…چند…تا؟

دکتر لبخندی زد و سر پایین انداخت_ یازده تا

یا خدا این چی می گه ، یازده تا؟؟؟

مرداس هول خورده داد زد_ چخبره ، مگه زن من اسب آبیه؟

دکتر خنده اش بالا تر رفت_ آقای هخامنش اسب آبی ، نر باردار می شه نه ماده

نگاه خشک شده ام طرف مرداس چرخید ، مرداس هم ترسیده بود و آب دهنش و با صدای فوق العاده بلندی قورت داد و چشم به سمتم چرخوند و صدام زد_ راویس؟

ماتم زده و خشک شده به معنای چیه سر تکون دادم

با چهره ای مچاله شده و صدایی گریون لب باز کرد_ هر بسته مای بی بی، ده تایی نه؟ یکی کم میاد که!

منم به گریه افتادم و جیغ کشیدم_ مرداس می کشمت

صدای خنده ی خانم دکتر بلند تر شده بود و سعی می کرد آرومم کنه

یازده تا چخبره ، چند سال پیش تو اخبار دیده بودم خانمی دوازده قلو آورده بود ولی نمی دونستم این بلا سر خودمم میاد ، من با دو تاش هم مخالف بودم چه برسه به یازده تا!

خدا بگو شوخیه ، بگوو

اشکام و پاک کردم و دوباره خطاب به مرداس جیغ کشیدم _ از امشب دیگه حق نداری پیش من بخوابی

مرداس هم تو اون هیری ویری خنده اش گرفته بود ‌، فکر کنم از رو دیوانگی می خندید!

دکتر اشکام و پاک کرد و با لحن مهربونی گفت: راویس جان خدا رو شکر کن ، بعضی ها از این نعمت هم محرومن ، تو یه سقط هم داشتی ، ممکن بود دیگه نتونی بچه بیاری ، ببین ، خدا علاوه بر یکی ، یازده ها بهت داده

به هق هق افتادم_ این قدر نگین یازده تا ‌، من می میرم

مرداس از خنده داشت جون می داد که با حرف خانم دکتر خشکش زد

_ من احتمال می دم هر یازده تا پسر باشن ‌، البته این چند ماه دیگه مشخص می شه ، الان نمی شه گفت قطعیه

نگاه اشکین رنگ بدبخت گرفته ام به سمت مرداس چرخید که هاج و واج نگاهم می کرد

فِل فور کفشم و از رو زمین برداشتم و به سمت مرداس نشونه گرفتم و داد زدم_ کی می خواد یازده تا پسر و تو خونه تحمل کنه

مرداس دوباره خنده اش گرفت و از پرتابم جاخالی داد_ راویس عزیز من حالا نیاز نیست این همه حرص بخوری ، کاریه که شده ، دو تا رو خودمون بزرگ می کنیم ، دو تا رو می دیم به مادر تو ، دو تا رو می دیم به مادر من ‌، دو تا رو می دیم به دایی و زن داییش ، دوتای دیگش و می دیم به عمو هاش ، یکی می مونه که مجبور می شه بی تربیت بار بیاد

دکتر از خنده روده بر شده بود

دندون قروچه ای کردم و با صدای خفه ای از رو خشم گفتم: تو دیگه حرف نزن که هر چی می کشم از دست توِ ، همه ی این آتیش ها از گور تو بلند می شه ، تو حاضری بچه هات و اینجا اونجا پخش کنی من نیستم

دکتر میان جگری کرد و گفت: چرا درباره نعمت خدا این جوری حرف می زنید ، گناه داره

میون هق هق اشکام و پاک کردم_ می دونید مای بی بی چقدره؟ توش ده تاست ‌، برای ما یازده تاست ، یعنی هرچی درمیاریم با بزنیم به زخم شیر خشک و مای بی بی

مرداس خندید_ چرا شیر خشک ، مگه تو نیستی شیر بدی؟

عصبی شدم_ مرداس پا می شما!

یه قدم عقب رفت و با لب هایی به خنده نشسته جواب داد_ باشه غلط کردم ، اصلا خودم شیرشون می دم!

دکتر خندید

اشکام و پاک کردم و با پوشیدن کفش هام از رو تخت پایین اومدم

با تشکر و شنیدن نصیحت از اتاق بیرون اومدیم و نفرات بعدی داخل رفتن.

مرداس دست دور کمرم گذاشت و سر کنار گوشم خم کرد و با تن صدای پایینی گفت: نمی خوایشون؟

فینی بالا دادم و لب زدم_ اگه نخوام باید چکار کنم؟

مهربون جواب داد_ من که نمی خوام تو عذاب بکشی ، یا سقط می کنی ، یا الان که علم پیشرفت کرده ، فریز می کنیم ، به تر تیب به دنیا بیار!

از ترس چشمام گرد شد_ یعنی من یازده بار برم تو اتاق زایمان؟؟

خندید_ نمی خوای؟

کوبیدم به بازوش_ بلا به دور ، اگه من و دوست داری حرف نزن ، چون سر سومی دیگه باید نذر یا من یا بچه ات بکنی! چون که دیدی دکتر چی گفت ، گفت دیگه نمی تونی بچه دار شی چون یه سقط بد داشتی ، از الان هم باید بری تو استراحت مطلق و ویژه

نفسش و فوت کرد_ یعنی الان تو یازده نفر و با خودت داری؟ باید تو گینس ثبت شی که،‌ ایران باید لوح تقدیر به ما بده که داریم جمعیت زیاد می کنیم ، اگه به من شمش طلا هدیه بدن ، من حاضرم ، یه یازده تا دیگه بزنم ‌ تو چی؟

پهلوش و نیشگون گرفتم که از درد کمر نیم دایره کرد_ خفه می شی یا خفه ات کنم؟

خندید_ آخه به شمش می ارزه

همون لحظه سریع گوشیش و از کیفم در آورد و شماره ی کسی و گرفت

اخم کرده گفتم: به کی زنگ می زنی

لبخند دندون نمایی تحویلم داد_ به دایی بچه ها

از خجالت سرخ شدم که صدای بردیا از پشت خط تو فضا پی چید_ الو

_ به به به ، دایی بچه ها چطوری

بردیا ذوق زده جواب داد_ چی شد دو قلو ان؟

مرداس نچی کرد و گفت: اول مشتلق!

_ مسخره بازی در نیار بگو

مرداس در ماشین و برام باز کرد و لب باز کرد_ نه دیگه نشد ، مشتلق بده تا بگم

_ باشه ، باشه ، می دمت ‌، بگو

مرداس از ذوق نمی دونست چکار کنه ، میون خنده اش گفت: دایی جان بی زحمت یه مهد کودک بزن ‌، طرح یه جینی زدیم

مرداس هم سوار شد و خوش حال نگاهم کرد

_ یعنی چی؟

………………..

 

  • اشتراک گذاری
  • 1305 روز پيش
  • abbas alimirzaiy
  • 248,901 views
  • قیمت اصلی تومان28,000 بود.قیمت فعلی تومان24,500 است.
  • 2 کامنت
کامنت ها
  • reyhaneh.akhvan مشتری سایت
    24 ژوئن 2022 | 19:08

    سلام، اقای میرازیی، نویسنده رمان اشپزهای شیطون هستم، می خوام رمان جدیدم رو تو فروشگاه سایت قرار بدم، چجوری با شما ارتباط بگیرم؟
    تلگرام هم بهتون پیام دادم اما هنوز انلاین نشدید که ببینید.
    رو پشتیباتی سایت هم می زنم چیزی بالا نمیاد.

    • abbas alimirzaiy مدیر سایت
      12 جولای 2022 | 18:32

      سلام پشتیبانی آنلاین پیام بدید واتساپ

ورود کاربران
  • abbas alimirzaiyسلام عزیز به پشتیبانی سایت پیام بدید با شماره ی 09944563705 خانم محمود ابادی...
  • abbas alimirzaiyسلام عزیز به پشتیبانی سایت پیام بدید با شماره ی 09944563705 خانم محمود ابادی...
  • Atiسلام من هزینه رمان فرشته یا شیطان رو پرداخت کردم چطور بدستم میرسه...
  • امیریمن امروز هزینه رمان زر پران را پرداخت کردم ولی دانلود نشد....
  • abbas alimirzaiyسلام عزیز به پشتیبانی سایت پیام بدید با شماره ی 09944563705 خانم محمود ابادی...
  • abbas alimirzaiyسلام عزیز به پشتیبانی سایت پیام بدید با شماره ی 09944563705 خانم محمود ابادی...
  • abbas alimirzaiyسلام عزیز به پشتیبانی سایت پیام بدید با شماره ی 09944563705 خانم محمود ابادی...
  • elhamshr_2008رمان خرمن ماه منظورمه...
  • elhamshr_2008سلام من برای این رمان پول پرداخت کردم و خطا داد ۲ بار تکرار کردم و هر ۲ بار هم پ...
  • الهام شفیعی رادسلام اقدام به خرید کتاب کردم ولی پیام زد که سوییچ مقصد قفله که دوباره زدم و همون...
اینماد
درباره سایت
سایت پارسی رمان یک مرجع معتبر برای خرید بهترین رمان های ایرانو جهان لطفا با ما همراه باشید به زودی اپ بزرگ ما هم فعال خواهد شد که امکانات بی نظیری برای شما خواد داشت ... منتظر باشید ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " پارسی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.