دانلود رمان ابر کبود
خلاصهای از رمان : زندگیم را باختم به چه قیمتی؟
عشقه به تو؟! یا یک دروغ تلخ؟!
تو به کابوس شب هایم تبدیل شدی، نه می گذاری ازت فاصله بگیرم، نه بهت نزدیک بشوم…
و من در اعماق این فاصله ها می سوزم.
من عشق تو را با وجود تلخی هایت پذیرفتم…
من دختر درسا نامم، دختری از تبار دیوانگی، می بارم تو نمی بینی…
تبخیر می شوم و به رویت نمی آوری، این انصاف نیست مرد من…
آری من درسایم، یعنی باید گفت درسا بودم ولی با تو…
و بدان ساده بودم و ساده هم می گذرم…
بخشی از متن رمان ابر کبود
– لطفا بس کن…
دیگه حق نداری با دوستات بری بیرون فهمیدی؟
– تو به چه حقی این حرفو می زنی؟
– چون من مادرتم…
اعصابم بهم ریخت چشمم به گلدون افتاد برش داشتم و محکم کوبوندم زمین…
- اسم مادر منو به زبونت نیار…
یک دفعه شوری خون توی دهنم حس کردم سیلی که نامادریم بهم زده بود، با نفرت نگاهش کردم.
- اون گلدون مال جهزیه ام بود!
خودمو کنترل کردم که نخندم، میان این دعوا این چی میگه!! اومدم تو آشپزخانه بطری آب رو برداشتم و سر کشیدم.
یادم رفت بهت بگم امشب میخاد واست خاستگار بیاد، آب پرید تو گلوم…
- نمیری یه وقت؟
– تو چشمم نکن من هیچ اتفاقی برام نمی افته.
- چه از خود راضی!
– هر چی باشه یک تار از موهام به صد تا مثل تو می ارزه.
منتظر حرفش نشدم اومدم تو اتاق…
- پس خاستگاری منم می خوان بیان کور خونده.
سرم خیلی درد می کرد، خیلی خوابم می اومد، دو شب نخوابیده بودم، بخاطر دعواهای پریسا، روی…