خلاصه داستان: هراس ابدی داستانی است از اشتباهاتی که تمام نمی شوند و می مانند.
و در نهایت باعث سقوط انسان می شوند.
این سقوط می تواند از یک ذهن ساده به یک هراس ابدی باشد.
و همان گونه که برای دختر جوان قصه ما به نام بهار بود.
بهاری که زندگی اش در چهار فصل نوشته می شود.
فصل اول از جایی شروع می شود که بهار در زندگی اش رنج می برد.
او برای رهایی از این رنج بی هویتی درون خود است که تصمیم می گیرد برای مدتی کوتاه زندگی اش را رها کند.
او شوهرش را و دخترش را نیز و به نزد دوستش که در اصفهان زندگی می کند برود.
اما برگشتن از این سفر به آن آسانی ها هم که باید نبود.
در میانه راه دچار سانحه رانندگی می شود و حافظه اش را از دست می دهد.